روشنی‌های راه

شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست ...

شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست ...

آخرین مطالب

۳ مطلب با موضوع «شادی» ثبت شده است

چند سالی می‌شد که اومدن سال نو رو حس نمی‌کردم و تو وبلاگمم اثری از تبریک سال نو نبود. با همه‌ی سختی‌های امسال و نشیب‌ها و البته فرازهاش، امسال داره تموم می‌شه. شاید سال نو و البته روز تولدم همزمان با سال نو فرصت خوبی باشه که بدون شعار دادن و کلیشه‌ای بودن، سعی کنم آدم بهتری باشم و به ایده‌آلهام نزدیک شم. برای همه آرزوی سالی پر از خوشی و خوشبختی و شادی آرزو می‌کنم... بچه‌های فقیر و سرطانی و همه‌ی آدم‌هایی که فک می‌کنن تنهان و فک می‌کنن دنیا براشون تاریکه رو هرگز فراموش نکنیم. حتی تو لحظه‌ی سال نو که همه دوس داریم مال خودمون باشیم، حداقل براشون دعا کنیم...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۸۸ ، ۰۲:۲۱
مجید عسگری
چهارشنبه شب بود. خیلی اعصابم به هم ریخته بود. کارایی که واسه شرکتایی که توش کار می کنم انجام داده بودم خوب پیش نرفته بود و خیلی احساس بدی داشتم. اوضاع بد درسیمم هی میومد تو ذهنم. تنها دلخوشیمم ازم ناراحت شده بود. انقد اعصابم خرد شده بود که رفته بودم سالن فوتبال اما حس بازی نبود و ۲۰ دقیقه فقط بازی کردم و صدای همه هم در اومده بود.
محمد مثل همیشه رسوندم تا نزدیک خونه. تو راه داشتم به بدبختی خودم فک می کردم و به زمین و زمان بد و بیراه می گفتم. بارون میومد. یه دفعه دیدم یه خانومی گوشه ی خیابون تو بارون نشسته. یه چادر مشکی رو خودش انداخته بود و چسبیده بود به یه دیوار و کز کرده بود. دستش بیرون بود، در حالی که چند تا ۱۰۰ تومنی و ۲۰۰ تومنی توش بود... به زحمت جایی رو پیدا کرده بود که کمتر خیس بشه.
***
این اتفاقم یکی از نشونه ها تو زندگیم بود که تا واسم اتفاق نیفته نمی تونم درک کنم پیامشو. و نمی تونم از کنار وقوع همچین اتفاقی راحت بگذرم...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۸۸ ، ۱۱:۲۹
مجید عسگری
[caption id="attachment_81" align="aligncenter" width="300" caption="30 روز"]تقویم[/caption]
نفسام بوی تو رو داشت، وقتی از چشات می خوندم، وقتی با پاهام می رفتم، ولی با دلم می موندم. می میرم تو دل غربت، نگو عاشق سفر بود، من همون خسته ی راهم، که همیشه دربه در بود؛
تقویمم میگه یه ماه گذشته از قولی که به خودم دادم. نمی گم روزا رو نشمردم، نمی گم فراموش کردم همه چیزو، اما به خودم نشون دادم می شه فراموش کرد، برای یه ماه، برای یه سال، برای یه عمر...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۸۷ ، ۰۰:۳۷
مجید عسگری