روشنی‌های راه

شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست ...

شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست ...

آخرین مطالب

۲۹ مطلب با موضوع «زندگی» ثبت شده است

سال 93 هم رو به اتمام است و فقط چهارده پانزده روز دیگر نوروز می‌آید و خیلی چیزها را برایمان عوض میکند. و برای مردم نسبتا اجتماع دوست ایران فرصتی است دیدارهایشان را با هم تازه کنند. برای خیلی‌ها هم که همین سالی یک بار دید و بازدید هم پیش نمی‌آید و زمان مزبور سپری میشود با چند پیام تبریک و هزاران جمله گهربار و خاص. روزهای اول عید که می‌رسد گوشی‌هایمان پر می‌شود از پیام‌های تبریک رنگارنگ که با اینکه پر از احترام ظاهری و باطنی هستند اما حسی که منتقلش می‌کنند بیشتر تفریح و صرفا یاد کردن از دوستی‌های ما در این دنیای شلوغ هستند. دوستی‌هایی که هر روز بیشتر رنگ forward به خودشان می‌گیرند. مث اینکه داریم یاد می‌گیریم احساساتمان را هم forward کنیم… دقیقا از همان جنس که یاد گرفته‌ایم برای هم ظاهرسازی کنیم.


راستش، شخصا پیامی به کوتاهی «مجید چطوری؟» برای من خیلی دوست‌داشتنی‌تر است تا یک شعر زیبادر مورد نوروز یا یک پیام رسمی که برای من و خانواده‌ام آرزوی سپری کردم سال خوشی را دارد. چون کسی که پیام را فرستاده اسمم را صدا زده است :-) کاش امسال نوروز که میشود بیشتر به هم نزدیک شویم و حال همدیگر را بپرسیم نه اینکه خوشحالی نوروزمان را برای همدیگر forward کنیم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۵۱
مجید عسگری

من ورودی بهمن ۹۰ دانشگاه هستم اما به دلایلی به من تحمیل شد که در ترم اول مرخصی بگیرم و در نتیجه تمام کارها و درس‌هایم یک ترم دیرتر شروع شد. اوایل اردیبهشت بود که فهمیدم دانشگاه به من اولتیماتوم داده که تا آخر اردیبهشت باید از پیشنهاد رساله‌ام دفاع کنم. این کار اصلا برای من مقدور نبود. بعد از چند بار مراجعه به تحصیلات تکمیلی و کمیته‌ی متنخب، بالاخره به من اجازه داده شد تا انتهای شهریور ماه دفاع کنم.

من از ۱۱ شهریور آماده‌ی دفاع بودم. با تمام مشغله ماه قبل از عروسی و کمبود پول و ... در دانشکده،‌ قانون دفاع از پیشنهاد رساله به این شکل است که برای دفاع باید ابتدا اساتید گروه (مثلا گروه هوش مصنوعی) سند را تایید کرده و اساتید داور را (که ۴ نفر هستند + استاد راهنما) انتخاب کنند. این ۴ نفر به پیشنهاد دانشجو و استادش انتخاب می‌شوند. سپس جلسه شورای دانشکده باید این چهار نفر و سند را تایید کند. در حال حاضر این پروسه ممکن است از دو هفته تا ۴-۵ هفته در دانشکده طول بکشد.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۶
مجید عسگری

من از دوران نوجوانی دفترهایی داشتم به اسم دفتر یادداشت روزانه. آن روزها واقعا عاشق نوشتن بودم و چون حداقل در ظاهر از همین بچه درسخوان ها بودم (معدلم در دوران راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه بین 16 تا 17 بود. البته به جز امتحانات نهایی که میرسید به حول و حوش 18) مدام سر و کارم جز فوتبال و شیطنت های دوران نوجوانی با دفتر و کتاب بود. زندگی آن دوران برای من پر بود از زمان های که پدرم سعی میکرد مجبورمان کند درس بخوانیم و من کتاب ریاضی را جلو دستم میگذاشتم و توی دفتر یادداشت روزانه یا یادداشت مینوشتم یا داستان و یا در تخیلاتم به دوران دایناسورها سفر میکردم و کمی هم تمرین ریاضی میکردم. صحنه های هیجان انگیزش زمان هایی رخ میداد که بابا از در اتاق وارد میشد و من سریع ورق را عوض میکردم یا یک کاغذ روی دفتر میگذاشتم پر از فرمول... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۳۳
مجید عسگری
من خوره‌ی پیام‌های متنی هستم. هم از پیامک زیاد استفاده می‌کنم و هم از برنامه‌های چت. مدت نسبتا زیادی است که ایده‌ای به ذهنم رسید و در این مدتِ نسبتا زیاد، آن را حسابی آزموده‌ام. روشی برای انتقال بهتر احساسات در متن؛ که به نظر من کاملا روش مناسبی برای بهتر کردن استفاده پیام‌های متنی برای کسانی شبیه خودم است. شاید شما هم تجربه‌ی خوبی در استفاده از آن پیدا کنید.
وقتی ما در هنگام انتقال پیام‌ها، از احساساتمان می‌گوییم یا احساسمان را نسبت به کسی ابراز می‌کنیم، دوست داریم واکنش او را بدانیم. من با بهترین دوستانم، یک قرارداد ساده را هماهنگ کردم. وقتی از احساس یکدیگر هنگام دریافت پیامی لذت بردیم، بسته به میزان این لذت (اگر اساسا قابل شمارش باشد!) بدون هبچ جمله‌ی دیگری، از تعدادی کاراکتر – در پاسخ استفاده می‌کنیم. مثل این:
———-
یا

این روش ساده، کمک زیادی به انتقال بهتر احساسات و از آن مهمتر، بهتر شناساندن احساساتمان به یکدیگر می‌کند و گاهی از چند جمله، گویاتر است.
شما هم می‌توانید در این قرارداد تغییراتی دهید و در موردش با دوستتان صحبت کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۱ ، ۰۴:۳۱
مجید عسگری
پیش نوشت: این پست را نمی‌شد رسمی نوشت
نشسته بودم پشت کامپیوتر. یک دفعه صدای بارش شروع شد. خواستم ببینم این صدای بارونه یا برف. فکر می‌کنید چه کار کردم؟ پنجره را باز کردم؟ نه! سخت در اشتباهید! رفتم تو برنامه‌ی آب و هوای گوشیم و نوشته بود بارونیه هوا! واقعا که!!!! البته چند ثانیه بعد ویجت آب و هوای دستکتاپمم همین رو نوشت!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۱ ، ۰۴:۲۹
مجید عسگری

دیدم دیدگاه آدما نسبت به وسواس و آدمایی که وسواس دارن خیلی ناقص و یا اساسا نادرسته٬ بنابراین تصمیم گرفتم اینجا یه پست بنویسم و توش کمی از وسواس بگم.من فکر میکنم در ایران که خیلی فراگیره.

وسواس نوعی اختلال روانی ناشی از اضطراب است.در واقع پرداختن و توجه به چیزی یا انجام کاری که خارج از حد معمول باشه میشه وسواس.فکر وسواسی 2 نشونه داره:1.تم منفی داره2.وقت گیره

هر اونچیزی که وقت٬ انرژی و فکر شما رو به شدت مشغول کنه و کمی هم منفی باشه.یعنی حس خوبی نسبت بهش ندارین.البته این یه تعریفه کلیه...

وسواس بیماری ارثی هست و ابدا اکتسابی نیست. یعنی کسی نمیتونه بگه من وسواس گرفتم.این از کودکی در او بوده و در یه مقطعی از زندگیش نمایان شده.پس اگر دایی٬عمو٬عمه٬خاله ای دارید یا حتی پدر مادری که وسواس داشتن یا دارن٬بیشتر مواظب خودتون و افکارتون باشید.از این جهت در کودکان هم میشه وسواس رو دید یعنی بچه هایی هستن که وقتی دارن امتحان میدن٬ بارها و بارها جوابشونو پاک میکنن و دوباره مینویسن و همیشه فکر میکنن که جوابشون عین کتاب نشده.این قضیه وقتی تشدید میشه که فرد کمال گرا هم باشه.  یا آدمایی که فکر میکنن مثلا در رو قفل نکردن و بارها اون رو چک میکنن یا آدمایی که نسبت به اعضای خونوادشون بی جهت نگران هستن ممکنه در روز چندین بار به اونها زنگ بزنن و از سلامتیشون اطمینان حاصل کنن.یا حتی کسانی که در ایجاد نظم افراط میکنن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۰ ، ۰۵:۴۹
مجید عسگری
حدود دو هفته پیش رفته بودم برای شرکت یه گوشی بخرم که هم سیستم عاملش سیمبیان باشه و هم جی‌پی‌اس داشته باشه تا بتونم یه برنامه‌ی موبایلو تست کنم. بعد از حدود یه ربع جستجو توی اینترنت گوشی VIVAZ سونی اریکسون رو انتخاب کردم که الآن به نظرم انتخاب خوبی هم بوده. رفتم پاساژ علاءالدین. یه مغازه پیدا کردم که گوشی رو خیلی ارزون‌تر می‌داد. ۲۴۵ تومن. بعد از کلی دنگ و فنگ نصب نرم افزار و این جور چیزا و رسوندن قیمتش به ۲۶۵ تومن (بر خلاف قیمتی که اولش گفته بود) که فک کنم یک ساعتی هم به دلیل شلوغ بودن مغازه طول کشید، گرفتمش و برگشتم سمت خونه.
خلاصه، اومدم میدون جمهوری و نهار خوردم و بعدش می‌خواستم برم خونه. دست کردم تو جیبم و دیدم ۳۰۰ هزار تومن تراول توشه! انقد اونجا علاف شدم و غرق فکر بودم که یادم رفت پولشو بدم و اونها هم فراموش کردند شاید چون سرشون شلوغ بود. فک نمی‌کردم کس دیگه‌ای هم قد من گیج پیدا بشه. بلافاصله زنگ زدم بهشونو گفتم که پولو فراموش کردم بدم. اونا هم اصلا حواسشون نبود انگار. خیلی خوشحال شدن و گفتم شماره حساب بدید که پولو بریزم و تا اونجا نیام. ولی مغازه دار اصرار کرد که بیا حتما و یه کیف گوشی اورجینال بهت می‌دم و از این جور حرفا. منم که احساس کردم که انگار می‌ترسه پولو نریزم و گفتم اوکی زود میارمش براتون.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۸۹ ، ۱۰:۴۴
مجید عسگری
کلاس چهارم دبستان بودم. یه روز معلممون خانوم صادقی، از بچه‌ها خواست که بگن دوست دارند چی کاره بشند. یادمه بیشتر بچه‌های کلاس می‌گفتن خلبان! یکی دو نفرم از عشقِ خانوم معلم، گفتن معلم. بعضی‌ها هم دکتر یا مهندس. اون روز بعد از جواب من، کلی از بچه‌های کلاس بهم خندیدند و مسخره‌م کردند :-) من گفتم: نویسنده!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۸۹ ، ۰۷:۵۷
مجید عسگری
مدت‌ها پیش یکی از مشکلات من این بود که وقتی به رختخواب می‌رفتم خیلی سعی می‌کردم تا خوابم ببره و شاید یک ساعتی طول می‌کشید که این اتفاق بیفته. اصولا توی این مدت به خیلی چیزها فک می‌کردم که چندان هم کار مفیدی نبود. زمان‌های خیلی زیادی هم می‌شد و می‌شود که در حال نقل مکان بین خانه و دانشگاه، خانه و سر کار و ... هستم.
چند وقت پیش توی رختخواب یکی از پادکست‌های لینوکس اف ام رو گوش می‌دادم، فکری به ذهنم رسید و مدتی هم امتحانش کردم و به نظرم خیلی خوب جواب داد. اگه شما هم مدت زمان زیادی دارید که اصولا به گوش دادن موزیک می‌گذره، مثل توی رختخواب (که البته فک می‌کنم اصلاح الگوی خواب بهترین کار باشه برای حل این مسأله، نه گوش دادن موزیک و پادکست و ...)، توی مسیر مخصوصا اگه با وسایل حمل و نقل عمومی مثل مترو داخل شهر حرکت می‌کنین، توی مسافرت، جایی که منتظر هستید و ... چند تا پیشنهاد براتون دارم.
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۹:۳۵
مجید عسگری

چند سالی می‌شد که اومدن سال نو رو حس نمی‌کردم و تو وبلاگمم اثری از تبریک سال نو نبود. با همه‌ی سختی‌های امسال و نشیب‌ها و البته فرازهاش، امسال داره تموم می‌شه. شاید سال نو و البته روز تولدم همزمان با سال نو فرصت خوبی باشه که بدون شعار دادن و کلیشه‌ای بودن، سعی کنم آدم بهتری باشم و به ایده‌آلهام نزدیک شم. برای همه آرزوی سالی پر از خوشی و خوشبختی و شادی آرزو می‌کنم... بچه‌های فقیر و سرطانی و همه‌ی آدم‌هایی که فک می‌کنن تنهان و فک می‌کنن دنیا براشون تاریکه رو هرگز فراموش نکنیم. حتی تو لحظه‌ی سال نو که همه دوس داریم مال خودمون باشیم، حداقل براشون دعا کنیم...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۸۸ ، ۰۲:۲۱
مجید عسگری