روشنی‌های راه

شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست ...

شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست ...

آخرین مطالب

همه‌ی ما در شبکه‌های اجتماعی زیادی عضو هستیم. چند سال پیش نمونه‌ی ذهنی ما از انتزاع شبکه‌های مجازی اجتماعی چیز خیلی متفاوت‌تری از آن چیزی که امروز می‌بینیم بود. فیس‌بوک و توییتر در ایران پرکاربردترین شبکه‌های اجتماعی بودند. در فیس‌بوک یا توییتر صفحات پر بازدید زیادی هست که چشم‌های زیادی آن‌ها را می‌بیند و می‌خواند. وقتی مطلبی را ریشیر می‌کنی باز هم چشم‌های افراد، نظرات دیگران را در بسیاری موارد می‌بیند. در توییتر بیشتر لینک به صفحات بیرونی داده می‌شود و به طور خلاصه منبع اخبار و دیدگاه‌ها به یک جا یا چند جای محدود می‌رسد.

در بیشتر نقاط دنیا، بر خلاف ایران، نرم‌افزارهای چت بیشتر برای گفتگو میان ‌افراد یا به اشتراک‌گذاری مطالب کاملا خصوصی و شخصی یا گروهی مورد استفاده قرار می‌گیرد. ولی در ایران متاسفانه به خاطر فیلتر شدن شبکه‌های اجتماعی، نرم‌افزارهای چت به ابزاری برای به اشتراک‌گذاری جک‌ها، تصاویر بامزه، شایعات، اخبار و ... مورد استفاده قرار می‌گیرد. نمونه عجیب آن استفاده از یک نرم‌افزار چت متن‌باز به نام تلگرام است که با تمرکز کامل بر روی امنیت و سرعت وارد شد و انتظار داشت قشر کوچکی از گیک‌های کامپیوتری یا معدود افرادی که امنیت ارسال پیام‌ها برایشان مهم است به آن اعتماد کنند و از آن بهره ببرند. آن‌ها هرگز و هرگز فکر نمی‌کردند سرورهایشان در ایران مدام دچار اختلال و افزایش بار شود و به جای پیام‌های خصوصی مهم هزار جک و پیام بی‌ارزش مدام در شبکه‌ی آن‌ها فرستاده شود. جالب است بدانید تلگرام به دلیل ماهیت متن‌باز بودن خود توسط یک اجتماع ساخته و کنترل می‌شود نه توسط یک شرکت با اهداف انتفاعی.

جالب‌تر این‌که این نرم‌افزارها جز وایبر که به خاطر روسای اسراییلیش (و ترس از عواقب ساخته شدن یک پایگاه دانش بزرگ از اطلاعات زبان فارسی به دست مهمترین دشمن جمهوری اسلامی) ف یلتر شد، ف یلتر نشدند. کمی دقیق‌تر شویم. با شبکه‌های اجتماعی می‌توان خیلی بهتر و متمرکزتر جریان‌سازی کرد اما با برنامه‌های چت نه. یک پست شبکه‌ی اجتماعی ممکن است هزاران بار میان هزاران نفر دوباره به اشتراک گذاشته شود اما یک پیام در برنامه‌ی پیام‌رسان بین گروه‌های ۵ الی ۲۰ نفره به اشتراک گذاشته می‌شود. به علاوه منبع یک پیام هرگز مشخص نیست و پیام مدام بدون هدف دست به دست می‌شود و اغلب نیز بین اهل آن قابل اشتراک گذاشتن نیست. به علاوه ممکن نیست یک پست توسط میلیون‌ها نفر لایک شود و بار روانی روی کاربران دیگر برای لایک کردن یا القای پرطرفدار شدن یک پست در ذهن آنها وجود ندارد.

خلاصه اینکه با برنامه‌ی پیام‌رسان ترتیب دادن یک شورش اجتماعی خیلی خیلی سخت‌تر از یک پست شبکه اجتماعی است. برای همین هم هست که این نرم‌افزارها برای حکومت‌ها خیلی بی‌خطر هستند و خیلی دیرتر ف یلتر می‌شوند. خلاصه اینکه مطالبی که قبل‌ها نقل محافلی با هزاران کاربر می‌شدند الان نقل محافل چند ده نفره می‌شود...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۳
مجید عسگری

سال 93 هم رو به اتمام است و فقط چهارده پانزده روز دیگر نوروز می‌آید و خیلی چیزها را برایمان عوض میکند. و برای مردم نسبتا اجتماع دوست ایران فرصتی است دیدارهایشان را با هم تازه کنند. برای خیلی‌ها هم که همین سالی یک بار دید و بازدید هم پیش نمی‌آید و زمان مزبور سپری میشود با چند پیام تبریک و هزاران جمله گهربار و خاص. روزهای اول عید که می‌رسد گوشی‌هایمان پر می‌شود از پیام‌های تبریک رنگارنگ که با اینکه پر از احترام ظاهری و باطنی هستند اما حسی که منتقلش می‌کنند بیشتر تفریح و صرفا یاد کردن از دوستی‌های ما در این دنیای شلوغ هستند. دوستی‌هایی که هر روز بیشتر رنگ forward به خودشان می‌گیرند. مث اینکه داریم یاد می‌گیریم احساساتمان را هم forward کنیم… دقیقا از همان جنس که یاد گرفته‌ایم برای هم ظاهرسازی کنیم.


راستش، شخصا پیامی به کوتاهی «مجید چطوری؟» برای من خیلی دوست‌داشتنی‌تر است تا یک شعر زیبادر مورد نوروز یا یک پیام رسمی که برای من و خانواده‌ام آرزوی سپری کردم سال خوشی را دارد. چون کسی که پیام را فرستاده اسمم را صدا زده است :-) کاش امسال نوروز که میشود بیشتر به هم نزدیک شویم و حال همدیگر را بپرسیم نه اینکه خوشحالی نوروزمان را برای همدیگر forward کنیم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۵۱
مجید عسگری
از خواب پا می‌شوم. گوشی‌ام کنارم است و احتمالا شارژ شده است. تنها تخفیفی که به خودم داده‌ام این است که گوشی روی حالت هواپیماست و احتمالا ضرر کمتری برایم داشته است. تقریبا قبل از هر کاری از حالت سایلنت درش میاورم و آنتنش رو برمی‌گردانم. چند ثانیه بعد تعداد زیادی پیام دارم...
می‌روم توی بازی Clash of clans. وار (War) دیشب رو برده‌ایم. تعداد زیادی پیام توی وایبر هست که همه‌ش تقریبا برای همه‌ی آدم‌ها قابل استفاده است. بیشترشان خیلی بامزه‌ یا جذابند، پس می‌شود برای تمام گروه‌های دیگر فورواردشان کرد! ساعت را نگاه می‌کنم. نیم ساعت هست که بیدار شده‌ام. می‌روم که صبحانه بخورم. توی راه از اتاق خواب تا آشپرخانه موبایل دستم است. موبایل را روی میز می‌گذارم و نان را از یخچال در میاورم تا یخش آب شود. خیلی وقتم تلف شده. مثلا می‌خوام از وقتم استفاده کنم. چند تا خبر می‌خوانم. بیشتر خبرها و مطالب تحلیلی هستند اما کوتاه.
***
وقت ناهار شده. می‌خواهم غذام را گرم کنم. مایکروفر توی آشپزخونه است. گوشی را میگیرم دستم. در فاصله سه دقیقه‌ای که غذا گرم میشود، خبر می‌خونام یا به چیزهایی که توی Pocket آماده کرده‌ام برای خواندن نگاه می‌کنم. زیاد حس مطالب طولانی را ندارم. طبع مطالعه‌ی من طوری شده که مطالب کوتاه را دوست دارم :-) هدفم این است که توی سه دقیقه‌ای که غذا گرم میشود وقتم را از دست ندهم!
***
شب رسیده‌ام خانه. نشسته‌ام پای تلویزیون. زیاد اهل فیلم نیستم. کمی فوتبال نگاه می‌کنم و برنامه‌های ورزشی را می‌بینم. یا اخبار نگاه می‌کنم. خبرها و مطالب تحلیلی هستند اما کوتاه.
***
یک بار که داشتم غذا را گرم می‌کردم به این فکر کردم که ما چقدر در معرض تحلیل‌های آماده هستیم. مطالبی که می‌خوانیم کوتاه هستند و عمق کمی دارند. این حرف‌ها خیلی برایمان تکراری است اما انگار داریم زیادتر و زیادتر در محیط اطرافمان گیر می‌افتیم... وقتی خبر می‌خوانیم یا اخبار میبینیم. وقتی جک می‌خوانیم و وقتی تمام این‌ها را به اشتراک می‌گذاریم، واقعا به خودمان هم فرصت فکر کردن می‌دهیم؟ مطالب را خودمان تحلیل می‌کنیم یا صرفا تحلیل دیگرانی که تصادفا چند بار مطالبشان برایمان جالب بوده است را دنبال می‌کنیم؟ برای تحلیل داشتن، باید مطالب کوتاه و بدون تمرکز را خواند یا مطالب طولانی و متمرکز؟
***
ما همه در حال اشتراک گذاری مطالب هستیم. هر چقدر بیشتر مطالب را به اشتراک می‌گذاریم، در معرض مطالب آماده‌ی دیگران هم قرار می‌گیریم. ما داریم با شبکه‌های اجتماعی معتاد اشتراک گذاشتن می‌شویم و دلیل این اعتیاد اینست که اشتراک گذاشتن آسان‌تر می‌شود. دیگر کسی فرصت ندارد از ما بپرسد شما که فلان چیز را به اشتراک گذاشته‌اید واقعا به آن معتقد هستید؟ کسی از ما دلیل نمی‌خواهد :-) ما معتاد شده‌ایم...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۳ ، ۲۲:۵۲
مجید عسگری

من ورودی بهمن ۹۰ دانشگاه هستم اما به دلایلی به من تحمیل شد که در ترم اول مرخصی بگیرم و در نتیجه تمام کارها و درس‌هایم یک ترم دیرتر شروع شد. اوایل اردیبهشت بود که فهمیدم دانشگاه به من اولتیماتوم داده که تا آخر اردیبهشت باید از پیشنهاد رساله‌ام دفاع کنم. این کار اصلا برای من مقدور نبود. بعد از چند بار مراجعه به تحصیلات تکمیلی و کمیته‌ی متنخب، بالاخره به من اجازه داده شد تا انتهای شهریور ماه دفاع کنم.

من از ۱۱ شهریور آماده‌ی دفاع بودم. با تمام مشغله ماه قبل از عروسی و کمبود پول و ... در دانشکده،‌ قانون دفاع از پیشنهاد رساله به این شکل است که برای دفاع باید ابتدا اساتید گروه (مثلا گروه هوش مصنوعی) سند را تایید کرده و اساتید داور را (که ۴ نفر هستند + استاد راهنما) انتخاب کنند. این ۴ نفر به پیشنهاد دانشجو و استادش انتخاب می‌شوند. سپس جلسه شورای دانشکده باید این چهار نفر و سند را تایید کند. در حال حاضر این پروسه ممکن است از دو هفته تا ۴-۵ هفته در دانشکده طول بکشد.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۶
مجید عسگری

من و همسرم پارسال با هم ازدواج کردیم و سه شنبه همین هفته هم مراسم عروسی می‌گیریم. روز عروسی یکی از روزهای مهم زندگی ما آدم‌هاست. کلی هیاهو و دنگ و فنگ دارد برای خودش. مراسمی که مدت‌ها قبل برای تک تک لحظه‌هایش برنامه‌ریزی کرده‌ای و زحمت کشیده‌ای. اما برای ما ایرانی‌ها این روز خیلی با چیزی که واقعا در خور آن است فرق دارد.

روز عروسی روزی شده که قرار است ما بازیگر شویم. پیرایش و آرایش کنیم، لباس نو بپوشیم، ماشینمان را گل‌آرایی کنیم، ساعت آن‌چنانی دست کنیم و آخر سر هم برویم جلوی دوربین. بعد هم فیلمی ضبط شود که خودمان شاید چند بار نگاهش کنیم. ما روز عروسی بازیگر می‌شویم و مثل بازیگر‌ها پشت چهره خندانمان ممکن است کلی خستگی باشد و شاید کلی بیم و امید. باید جایی که کارگردان می‌گوید سوار ماشین شویم و جایی که می‌گوید غذا بخوریم. تنها تخفیفی که به ما داده‌اند اینست که قرار نیست دیالوگ بگوییم.

واقعیت اینست که ما توی روز عروسیمان هم بازیگریم :-)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۵۲
مجید عسگری

دلم نمی‌خواست این وبلاگ جایی برای تبلیغ محصولات شرکتمان باشد اما رهنامه واقعا برای شخص من خیلی خاص  است چون قرار است اولین محصول اندرویدی شرکت باشد که برای عموم منتشر خواهد شد (البته هنوز منتشر نشده) دوست دارم خوانندگان این وبلاگ جز اولین استفاده کننده‌هایش باشند و نظراتشان را از هر طریقی که راحتند به من بگویند.

برای آشنایی با رهنامه به سایت رسمی محصول مراجعه کنید. این نرم‌افزار حتی در سایت خودش نیز در حال حاضر قابل بارگیری نیست زیرا محصول در جشنواره برنامه‌نویسی ایرانسل شرکت کرده و سایت صرفا برای کسانی که محصول را از آن طریق دریافت کرده‌اند منتشر شده. خود نرم‌افزار را می‌توانید از این لینک دانلود کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۲
مجید عسگری

من از دوران نوجوانی دفترهایی داشتم به اسم دفتر یادداشت روزانه. آن روزها واقعا عاشق نوشتن بودم و چون حداقل در ظاهر از همین بچه درسخوان ها بودم (معدلم در دوران راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه بین 16 تا 17 بود. البته به جز امتحانات نهایی که میرسید به حول و حوش 18) مدام سر و کارم جز فوتبال و شیطنت های دوران نوجوانی با دفتر و کتاب بود. زندگی آن دوران برای من پر بود از زمان های که پدرم سعی میکرد مجبورمان کند درس بخوانیم و من کتاب ریاضی را جلو دستم میگذاشتم و توی دفتر یادداشت روزانه یا یادداشت مینوشتم یا داستان و یا در تخیلاتم به دوران دایناسورها سفر میکردم و کمی هم تمرین ریاضی میکردم. صحنه های هیجان انگیزش زمان هایی رخ میداد که بابا از در اتاق وارد میشد و من سریع ورق را عوض میکردم یا یک کاغذ روی دفتر میگذاشتم پر از فرمول... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۳۳
مجید عسگری

من مدت نسبتا زیادی وبلاگم را به روز رسانی نکرده بودم. مدتی مشکلاتی در سروری که وبلاگ در آن قرار داشت پیش آمد و بعد از مدتی این مشکل برطرف شد اما کمی که گذشت دوباره همان اتفاق افتاد. تصمیم گرفتم از هاستی که داشتم استفاده‌های دیگری کنم و سرویس راحت‌تری را برای نوشتن وبلاگم استفاده کنم که حداقل از شر maintenance فیزیکی وبلاگ خلاص شوم و مطمئن باشم که وبلاگ هم همیشه بالاست و درست کار می‌کند...

چند وقت پیش با محصولات خوب گروه بیان آشنا شدم و به نظرم آمد محصولات این شرکت فراتر از استانداردهای شرکت‌های نرم‌افزاری ایرانی است و واقعا در آینده به سهم خودش باعث ارتقاء توان نرم‌افزاری کشور می‌شود. به عنوان کسی که در این حوزه کار می‌کند و دنیای نرم‌افزار/سرویس‌های تحت وب را میشناسد، احساس می‌کنم اینجا جای قابل اطمینانی است و پشت این مجموعه برنامه‌نویس‌ها و تیم فنی قدرتمندی قرار گرفته‌اند. برای همین تصمیم گرفتم کلا به اینجا مهاجرت کنم. دامین roshaniha.ir متاسفانه قبلا ثبت شده است. دامین majid-asgari.ir را خریده‌ام و ممکن است آن را به همین وبلاگ متصل کنم اما در هر صورت هاست ویلاگم همین‌جا خواهد بود و می توانم مطمئن باشم که اگر مشکلی پیش آمد نهایتا هزینه‌ای را می‌پردازم و در زمان کمتری مشکل حل میشود.

در نهایت باید اعتراف کنم در مدتی که وبلاگم در دسترس نبود در حقیقت به حقوق خوانندگان معدود این وبلاگ (واقعا هدفم از نوشتن این نیست که تعداد زیادی خواننده داشته باشم) احترام کافی نگذاشته‌ام و باید خودم را برای این موضوع سرزنش کنم. امیدوارم پست‌های بعدی توجه خوانندگانم را جلب کنند و هیچ وقت مشکلات قبلی پیش نیایند. به علاوه این آخرین تغییر مسیر وبلاگم باشد..

متاسفانه با استفاده از روش درون‌ریزی/برون‌ریزی وردپرس عکس‌های موجود در هاست قبلی (که دامین آن را هم تمدید نکردم) به این وبلاگ منتقل نشد (یعنی در فایل xml تولید شده توسط وردپرس بر خلاف تصور من عکس‌ها به صورت باینری export نشده بودند). پیدا کردن و انتقال آن‌ها به صورت دستی کار سختی است و بعید می‌دانم به این زودی‌ها انجامش دهم اما به هر حال مطاب قبلی در دسترس هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۱۴
مجید عسگری

یادمه حدود چهار-پنج سال پیش، زندگیم یه حالت خاصی داشت. تقریبا مث تمام دوستای اطرافم، تقریبا هر کاری که دوست داشتم می‌کردم :-) کلا هیچ وقت به خودم سختی نمی‌دادم. کار ساده‌ای هم بود. پول هم داشتم تقریبا واسه کارایی در حد خودم. این رفتارم باعث شده بود کلا اراده‌م رو هم از دست بدم. ممکن بود فردا امتحان داشته باشم و هوس فوتبال کنم و تا ۱۲ شب تو حیاط خوابگاه فوتبال بازی کنم و بعدشم خوابم بگیره و قرداشم درس رو به زور پاس کنم. من که ترم‌های اول دانشجوی ممتاز شده بودم. رسیدن به این حالت در من، پروسه‌ی چندان طولانی‌ای نبود و بر این اساس استوار بود که باید از این سال‌های زندگیم بیشتر لذت ببرم و به نوعی، شیوه‌ی رفتار اطرافیان که کاملا مشابه رفتار من بود باعث شده بود اون حالت پیش بیاد. راستش اصلا از اون دوران زندگیم راضی نیستم... واقعیت اینه که آدم خیلی راحت می‌تونه تحت تاثیر جامعه، بی‌اراده بشه.

حالا حرفم چه ربطی داشت به لایک! چند روز پیش از یکی از دوستانی که  اتفاقا توی شبکه‌های اجتماعی روی خیلی از پست‌های من لایک یا پلاس می‌زنه والبته یک دوست در دنیای واقعی هم هست، چیزی خواستم؛ چیزی که هزینه‌ی زیادی برای اون نداشت (از نظر من هیچ هزینه‌ای) اما متاسفانه درخواستم به نوعی رد شد. چیزی که برام باورنکردنی بود و برای کارش دلیل احمقانه‌ای آورد. نمی‌دونم شاید این که من روی لایک دیگران حساب می‌کنم رو نوعی ساده‌اندیشی حساب کنید؛ به هر حال من این‌طوریم و خیلیای دیگه هم مث من فکر کنند.

به نظر من، از زمانی که ایده‌ی بسیار موفق لایک کردن در شبکه‌های اجتماعی توسط فیس‌بوک عرضه شد (شاید هم مخترع واقعیش سایت دیگه‌ای بوده اما فیس‌بوک واقعا به یک ایده‌ی عملی و همه‌گیر تبدیلش کرد) این شبکه‌ها روی  desire آدم‌ها تمرکز کرده‌اند. و همزمان دنیا هم به سمتی می‌ره که داره ما رو روی desireهای خودمون سوق میده! برای ما خیلی مهمه که به خواسته‌هامون برسیم به هر قیمتی و هیچ چیز برای انسان مهمتر از خودش نیست. فیس‌یوک و ما یه هدف مشترک داریم و این باعث می‌شه با عاشق فیس‌بوک باشیم.

دوستی‌های شبکه‌های اجتماعی هم در همون سطح هستند؛ تنها هزینه‌ای که ما برای دوستامون میدیم، اینه که میل یا علاقه‌مون رو به مطلبی یا کاری نشون بدیم. و این شیکه‌های اجتماعی هم این کار رو به سادگی برای ما انجام می‌دند. فقط یک کلیک! هزینه‌ای که از همراهی کردن یه نفر برای فوتبال توی حیاط خوابگاه  خیلی خیلی کمتره. بدون شک ما دوستی‌هامون و علاقه‌هامون به افراد دور و برمون رو بر اساس همین ترغیب و تشویق‌ها بنا می‌کنیم. اون روزبود که من فهمیدم که سایتی مثل فیس‌بوک علاوه بر اینکه امنیت من رو به خطر میندازه (اگر مواظبش نباشم) باعث شده که روی دیگران بیشتر از چیزی که واقعا باید حساب کنم، حساب می‌کنم. نمی‌گم فیس‌بوک جیزه با یه همچین چیزی. اما باید مواظبش بود و ازش درست استفاده کرد. دنیای فیس‌بوک هنوز هم مجازیه و بیشتر روی من تمرکز می‌کنه تا روی اجتماعی که من توش زندگی می‌کنم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۱ ، ۰۴:۰۵
مجید عسگری
با راننده‌ی شرکت نشستیم تو ماشین و داریم می‌ریم به سمت نمایشگاه. از مشکلاتی که چند سال پیش با یه دوست نامرد داشتم براش می‌گفتم. با لهجه‌ی غلیط اصفهانیش وسط حرفام پرید و گفت «این آدِم به هیچ جایی نمی‌رسِد. بیبین آقای دکتر، از خدا قالتاق‌تر و شارلاتان‌تِر نداریم که. خدا خودش از همه قالتاق‌تر و شارلاتان تر و پاچه پاره‌تره. حساب همچین آدمی رو می‌ذاره دسّش.»
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۱ ، ۰۶:۵۷
مجید عسگری